قاعده اجتماع نقیضیناجتماع نقیضین یکی از اصطلاحات منطقی است که در استدلال کاربرد دارد. مثل وجود و عدم یعنی محال است چیزی در آن واحد هم موجود باشد و هم معدوم. ۱ - محال بودن اجتماع و ارتفاع نقیضینقاطبه عقلا و متفکرین همواره اجتماع و ارتفاع نقیضین را محال دانسته و آن را «اولالاوائل» و «ابده بدیهیات» خواندهاند؛ چنانکه اقامه دلیل و برهان را در مورد اثبات آن غیر ممکن میدانند. بنابراین کلیه قضایا و تصدیقات، اعم از اینکه نظری باشند یا بدیهی، به امتناع اجتماع نقیضین و ارتفاع آن منتهی میشوند؛ بهطوری که که میتوان آن را مقوم سایر قضایا دانست؛ یعنی همانطور که وجود واجبالوجود نسبت به وجود ماهیات امکانی، مقوم است و موجودات ممکنه متقوم به واجبالوجود میباشند، محال بودن اجتماع و ارتفاع نقیضین که اولالاوئل است، نسبت به سایر قضایا، مقوم است و کلیه قضایا متقوم به آن میباشند. زیرا تصدیق به هر قضیهای از قضایا نیازمند به تصدیق ممتنع بودن اجتماع و ارتفاع نقیضین است و بدون تصدیق نسبت به این قضیه، تصدیق به هیچ قضیهای در عالم برای بشر امکانپذیر نیست. اما تصدیق نسبت به قضیه فوق، یک تصدیق اولی و بدیهی است که به هیچ تصدیق دیگری نیازمند نیست. ۲ - تعریفناپذیر بودن اولیاتفیلسوف بزرگ اسلام، صدرالمتالهین نیز این قضیه را از اولیات دانسته و میگوید: اولیات از طریق اقامه حد و برهان قابل اکتساب نیستند، اعم از اینکه این اولیات در باب تصورات باشند یا در باب تصدیقات. در باب تصورات، مفهوم وجود عام و شیئیت و مانند آن، به علت بداهت و اولیالتصور بودنشان قابل اکتساب نیستند و هیچگونه تعریفی اعم از اینکه تعریف به حد باشد یا به رسم، در مورد اینگونه مفاهیم صادق نیست. زیرا مفهوم وجود و امثال آن دارای اجزاء نیستند تا اینکه از جنس و فصل که تشکیلدهنده حد تام هستند، برخوردار باشند. از طرفی دیگر، مفهومی اعرف و روشنتر از مفهوم وجود پیدا نمیشود تا بتواند معرف آن واقع شود. در باب قضایا و تصدیقات نیز قضیه «النفی و الاثبات لایجتمعان و لایرتفعان»، که معنی محال بودن اجتماع و ارتفاع نقیضین را در بر دارد، از طریق اقامه برهان قابل اکتساب نیست و اقامه برهان جهت اثبات این قضیه مستلزم دور محال خواهد بود. زیرا معنی اقامه برهان، عبارت است از اینکه وجود چیزی بر وجود شیء دیگری دلالت نماید و عدم آن از عدم آن شیء حکایت کند؛ در حالیکه اگر قضیه محال بودن اجتماع و ارتفاع نقیضین مورد توجه قرار نگیرد و مفاد آن پذیرفته نشود، همواره این احتمال وجود خواهد داشت که شیء از وجود و عدم خالی باشد و در این هنگام هرگز نمیتوان وجود شیء را دلیل بر وجود شیء دیگر و عدم آن را حاکی از عدم شیء آخر دانست. چون ممکن است شیء دال، فاقد وجود و عدم باشد و هیچ دلیلی نمیتواند باب این احتمال را مسدود کند. و مادام که باب این احتمال مسدود نگردد، امنیت از کلیه قضایا سلب میشود و اتکاء به هیچ دلیلی امکانپذیر نخواهد بود. بنابراین، دلالت برای دلیل هنگامی صحیح است که راه فقدان وجود و عدم یا نفی و اثبات بر آن مسدود گردد و نسبت به وجدان نفی یا اثبات، تضمین امنیت شود. و این امنیت، نسبت به نفی یا اثبات تضمین نمیگردد، مگر با پذیرفتن اصل اولی و بدیهی محال بودن اجتماع و ارتفاع نقیضین. ۳ - عدم امکان اقامه برهان بر قاعده مذکوربا توجه به آنچه گذشت، معلوم میشود که اقامه دلیل بر محال بودن اجتماع و ارتفاع نقیضین هنگامی صحیح خواهد بود که اصل محال بودن اجتماع و ارتفاع نقیضین را پذیرفته باشیم. زیرا در غیر این صورت، امنیت از قضایا سلب میشود و با سلب امنیت، اقامه برهان امکانپذیر نخواهد بود. و این همان دور محال است که در اوائل این مبحث مطرح شد و اقامه برهان را جهت محال بودن اجتماع و ارتفاع نقیضین غیر ممکن ساخت. به عبارت دیگر در مورد عدم امکان اقامه برهان جهت محال بودن اجتماع و ارتفاع نقیضین باید چنین گفت: هرگونه دلیلی که بر محال بودن اجتماع و ارتفاع نقیضین قائم شود، در مرحله نخست باید معلوم شود که دلیل بودن و دلیل نبودن خود این دلیل، قابل اجتماع نیست. زیرا در غیر این صورت باب این احتمال همواره مفتوح است که این دلیل ممکن است هم دلیل باشد و هم دلیل نباشد. و با وجود این احتمال، دلیل از دلیل بودن ساقط میگردد و هرگز مطلوب حاصل نمیشود؛ زیرا معنی این احتمال، این است که دلیل در عین این که بر محال بودن اجتماع نقیضین دلالت دارد، بر محال نبودن آن نیز دلالت دارد. ۴ - نسبت قاعده مذکور نسبت به سایر قضایااز بررسی مطالب گذشته چنین برمیآید که بازگشت کلیه قضایای نظری و بدیهی دیگر نیز به این قضیه است و نسبت آن به سایر قضایا مانند نسبت واجبالوجود است به سایر موجودات ممکنه. به همین مناسبت آن را «اولالاوائل» مینامند. معنی «اولالاوائل» آن است که قضیه محال بودن اجتماع و ارتفاع نقیضین در طریق اندیشه بشر نخستین قدم و در سازمان فکری وی اولین پایه است. بهطوری که کاخ با عظمت اندیشه انسان با همه شکوه و جلالش بر آن استوار است و اگر روزی آسیب پذیرد، کاخ اندیشه بشر واژگونه خواهد شد. از این روی نقش قضیه «اولالاوائل» را در تشکیل اندیشه بشری و اساسیترین موضع تفکر مورد توجه قرار داد؛ زیرا بدون آن کمیت اندیشه لنگ میماند و فکر از حرکت باز میایستد. ۵ - منبعدکترغلامحسین ابراهیمی دینانی، قواعد کلی فلسفی در فلسفه اسلامی، ج۱ صفحه ۹۱-۹۳. |